كار دستي بلوچي
#توليد_ملي_ حمايت_از_كالاهايي_ايراني
#پای_تجربه_استاد #سالها_گذاشت_ولی_هنوز_همی_ اتفاق!!!
#پای_تجربه_استاد
#سالها_گذاشت_ولی_هنوز_همی_ اتفاق!!!
از وردی سال 84- 83 جامعه الزهرا (سلام الله علیها) هستم که در سال 89 فارغ التحصیل شدم.
یادم می آید که مسئول بخش آموزش خانم حسینی که واقعا خانمی بوده، کاملا با شخصیت ولی خیلی جدی بود از اتفاق یک روز بنده را احضار کردند واز آن جایی که با شخصیت خانم حسینی آشنایی داشتم از قبل با همین استرس در تمام وجودم را گرفت!
با احتیاط و با کلی فکر و خیال از اینکه ایشان با من چه کار دارند، وارد اتاق شدم، بعد از سلام و احوالپرسی در حالیکه سرم را به پایین دوخته بودم، روی صندلی نشستم وبماند که جواب سلام ایشان را با استرس می دادم.
تا اینکه ایشان سر صحبت را باز کردند و از بنده خواستند که تدریس مکالمه زبان عربی را به عهد بگیرم، بنده هم با کمال آرامش قبول کردم و گفتم: هر جه شما صلاح بدانید ولی من هیچ تجربه تدریس ندارم که!
ایشان به من فرمودند: اشکالی ندارد و من شما را کمک می کنم، بعد از آن با بنده هماهنگی کردند که در چه روز و چه ساعت هایی درس مکگالمه را شروع کنم.
نیم سال اول آغاز شد و من برای تدریس حدود 15 الی 18 نفر طلبه بودند.
وارد کلاس شدم، جالب اینکه وقتی به طرف صدلی وجایگاه استاد رفتم هیچ یک از طلاب کلاس به احترام بنده نه بلند شدند ونه صلوات فرستادند با اینکه معمولا بین طلاب حوزه این امر مرسوم بود. تا اینکه روی صندلی نشستم و طلاب به محض اینکه متوجه نشستن بنده روی صندلی استاد، شروع کردند از جا برخاستند وصلوات فرستادند، در حالیکه شرمندگی را در چهره ایشان را می دیدم.
آنها خیال می کردند که بنده یکی از طلاب هستم!
نمی دانم چه حکمی در این تدریس بنده وجود دارد که طی شش سال تدریس واستادی بنده در جامعه الزهرا(سلام الله علیها) این اتفاق تکرار می شد و تا وقتی روی صندلی استاد نشینم نه کسی صلوات می فرستد ونه بلند می شد و دیکر این اتفاق برای بنده به یک عادت همیشگی تبدیل شد ولی واقعیت به شما بگم که یک امید به من میدهد این اتفاق که من هنوز و هنوز همین شکل وقیافه وروز وروزگار منو تغییر نکرده!
#جشن_تکلیف_باشکوه_پسران_اهل_سنت_وشیعه_در_حوزه_الزهراء_سلام_الله_علیها_رمشک
#جشن_تکلیف_باشکوه_پسران_اهل_سنت_وشیعه_در_حوزه_الزهراء_سلام_الله_علیها_رمشک